دارم کمک میکنم به مادر جونم...
اینقدر آدم حال میکنه یه مادرجون مهربون داشته باشه که کلی با حوصله باشه و همش به آدم آزادی عمل بده.....مثلا وقتی داره سیب زمینی نرم میکنه اگه بهش بگی بده منم این کار و بکنم نه نمیگه!!! چیز خاصی نیست فقط میخواستم بگم عاشقتم مادر جونی!!!!! دلم برات تنگ شده کاش زود مامانم تعطیل شه بیایم دوباره خونتون و بازم بازی و آزادی مطلق.... ...
حرکات آکروباتیک جدید من
همش دلم میخواد بدوم... خدا نکنه فاطمه بیاد در خونه ما کاری داشته باشه اونوقته که منم سریع از فرصت سو استفاده می کنم میرم بغلش و چنان بهش میچسبم که هیچ کس نمیتونه منو از رفتن به خونه خاله و بازی با فاطمه منصرف کنه.....وقتی میرم خونه فاطمه خیلی با هم بازی می کنیم و همش میدویم و یک دو سه ورزش می کنیم منم مرتب میگم ئه ئو ئه(یک دو سه) چند روز که از فاطمه خبری نباشه با مامانم یک دو سه میکنم میدونی چطور؟ موقع عوض کردن پوشک فرار می کنم تا دنبالم کنه و بلند بلند می خندم و جیغ می زنم این کار برام خیلی لذت بخشه.... یه روز که از شلوار پوشیدن در می رفتم و داشتم حرکات آکروباتیک انجام میدادم و ببین... خدا نکنه کسی بخ...
منم مثل امیرعلی عاشق جگرم..
این سیخ جگر سهم دایی علی بود که نخورد منم ترسیدم اسراف بشه مجبور شدم بخورمش دیگه..... ژست و حال می کنی ....پاها رو هم.... موها تاب داده... و بزن تو رگ جگر و .... جای شما خالی... البته از شدت ژست گیری بجای جگر یه کم سیخ هم خوردم... ...
دعا کنید هیچ بچه ای مریض نباشه
چند روزه مامانم حالش گرفته ست میدونی چرا؟ چند روز پیش که رفته بود به وبلاگ چند تا از نی نی ها سر زده بود از شانس مامانم همه شون مریض بودند این حالشو خیلی بد کرده بود... نی نی های کوچولو، مامانای مهربون همین الان که دارید این مطلب و میخونید برای سلامتی همه نی نی های مریض دعا کنید. الان تا یادتون نرفته دعا کنید که همه حالشون خوب شه. مامانی اگه شما هم به جای اینکه تو اینترنت بگردی و به وبلاگهای نی نی ها سر بزنی به کارای خودت برسی هم کارات عقب نمی افته هم این طوری حالت بد نمیشه و دچار یاس فلسفی نمیشی !!!! ...
خداحافظ به به...
همش میگم من مرد شدم میگی نه.... الان دیگه ده روزی میشه که به به نخوردم اونم بدون اعمال هیچ زوری. تا مامانم بهم به به نداد منم بی خیال شدم. آخه قبلا با اینکه در طول روز به به نمیخوردم و فقط شبها میخوردم ولی مامانمو بابت شیرخوردن اذیت میکردم تا اینکه خانم دکتر گفت دیکه به به نخورم و دیگه نخوردم. در طول شب چند بار بیدار میشم و بابام برام یه شیشه شیر آقا گاوه میاره منم میخورم و میخوابم....آخه من جی جی به به آقا گاوه دوست دارم. علیرضا دقیقا 1 سال و 5 ماه و سه روز به به خورده فردا نگید بیشتر خوردم.... ...
یک خانواده!
من عروسکامو جمع کردم اینجا دارم باهاشون صحبت می کنم ...
کی گفته من پامو تو کفش بزرگترا کردم...
دمپایی مامانم و از تو آشپزخونه پوشیدم اومدم جلوی آینه ببینم بهم میاد.... قشنگه مگه نه... هر وقت مامانم یه لباس جدید تنم می کنه میرم جلوی آینه ببینم چه شکلی شدم.... ...
روزی در روستا
نمی دونید چه حالی میکنه آدم وقتی از یه چهاردیواری کوچیک تو تهران میره به یه خونه بزرگ تو یه روستا با کلی اسباب بازی که تا بحال تو هیچ اسباب بازی فروشی ندیده. مخصوصا اگه بهش اجازه بدند رو زمین بشینه، بره تو طویله پیش گوسفندها (و مهم تر از همه این که گوسفندها ازش بترسند و فرار کنند)، فرغون راه ببره و یه چوب داشته باشه که باهاش احساس غرور کنه.... این چوب ومادرجونم برام پیداکرده که باهاش تو حیاط قدم بزنم. عصای منه که نیفتم... این آیداجون دوست منه.داریم با هم چوب بازی می کنیم. تا بحال کفگیر و قابلمه به این بزرگی ندیده بودم. این ظرف برای پختن نذریه واسه امام حسین... ...
سی سی......
این دم و دستگاهی که می بینید متعلق به این جوجو خانمه که عمو مسعود واسه خاله جونم خریده و اسمش و گذاشته سی سی. من باهاش دوست شدم میخوام باهاش دست بدم ببینید!!!!!!!!! سی سی جونم بیا با هم دوست باشیم..... ...